خونه آقا جون
جمعه ظهر ناهار خونه ی آقا جون بودیم.زهرا نبود به خاطر اینکه تو راحت باشی.کلی با عمو حمید و آقا جون بازی کردی و کلی شیرین زبونی کردی .بعد از ظهر عمه زهره و زهرا هم اومدن و زهرا به تو شکلات داد و بوست کرد.رابطتون بهتر شد و یه کم دنبال هم بدو بدو کردین و خندیدین.زهرا تو رو نزد و حتی پاهاتو دستتو بوسید.ت. هم انگار خوشت اومده بود و دیگه وقتی بهت نزدیک میشد غر نمیزدی.وقتی زهرا کنترل تلویزیون رو برداشته بود تو داد میزدی میگفتی: ب زن دو . ...اونم یه دکمه رو فشار میداد و میگفت : دو دو .بعد تو داد میزدی میگفتی : بزن سه ...اونم مثلا کانال عوض میکرد و میگفت: دو دو...من خوشحال بودم که تورو نمیزد و رابطتون خوب شده بود. اینجا توی حیاط آقا...